جعفر آباد | ||
|
با حكايت هاي خواندني و آموزنده فارسي دزدي تالاب را دنبال كنيد .
درويشي را ضرورتي پيش آمد، گليمى از خانة ياري بدزديد. حاكم فرمود تا دستش بدر كنند. صاحب گليم شفاعت كرد كه من او را بحل كردم. گفتا : به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم. گفت: آنچه فرمودي راست گفتي وليكن هر كه از مال وقف چيزي بدزدد قطعش لازم نيايد والفقير لايملك هر چه درويشانراست وقف محتاجانست.
حاكم دست ازو بداشت و ملامت كردن گرفت كه جهان برتو تنگ آمده بود كه دزدي نكردي الا از خانه چنين ياري. گفت: اى خداوند نشنيدهاى كه گويند: خانه دوستان بروب و در دشمنان مكوب.
چون به سختى در بمانى تن به عجز اندر مده
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ] [ ۰۵:۳۹:۴۱ ] [ اكبر اعلمي ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |