جعفر آباد | ||
|
بسيار ديدني و جذاب را براي شما عزيزان قرارداده ايم با ما همراه باشيد بابهترين ها داستانضرب المثل هر وقت كسي شدي بگو خراب كنند
يكي بود ، يكي نبود . دانشجويي بود كه هزار جور گرفتاري داشت . درس هايش چندان بود . پولنداشت در شهري دور از زادگاهش درس ميخواند روزي سرش را انداخته بود پايين و توي فكر بود راه مي رفت كه ناگهان سرش به تيرك سايبان يكي از مغازه ها خورد و به زمين افتاد . ضربه شديد بود .
جهان جلو چشمهايش تاريك شد . كمي كه به خودش آمد صاحب مغازه را ديد و گفت : مرد حسابي چرا تيرك سايبانت را اين قدر پايين گذاشته اي ؟ مغازه دار قاه قاه خنديد و گفت : مگر كوري ، چشمت نميبيند ؟ حواست كجا بود . دانشجو گفت : سايبانت را خراب كني و تيرك را بالاتر بساز . صاحب مغازه سينه اش را جلو داد و گفت : ببخشيد . فقط منتظر دستور شما بودم تا امر بفرماييد . حالا كسي نشده اي كه دستور بدهي برو هر وقت كسي شدي بيا و دستور بده تا خرابش كنم .
دانشجو در حاليكه خيلي ناراحت و عصباني بود راهش را گرفت و رفت . دو سه سالي گذشت يك روز كه مغازه دار مشغول فروش جنس بود متوجه شد كه چند سوار كار به طرف او ميآيند . آنها نظامي بودند . سوارها با اسب هايشان پيش آمدند.
هر وقت كسي شدي بگو خراب كننديكي از آنها با صداي بلند گفت : آهاي صاحب مغازه چرا سايبانت اين قدر پايين هست و مزاحم رفت و آمد مردم هست ؟ زود باش سايبان را خراب كني تا راه باز شود . صاحب مغازه گفت : از آن طرف تر برويد . مگر مجبوريد از اينجا برويد . سوار كار گفت : خرابش ميكني يا دستور بدهم خرابش كنند . مغازه دار فرياد زد مگر شهر هرت هست . من از دستتان شكايت ميكنم .
نظامي گفت : برو شكايت كن ، يادت نميآيد ؟ چند سال پيش كه سر من به سايبان تو خورد خودت گفتي برو هر وقت كسي شدي دستور بده ، سايبانم را خراب كنند . حالا من براي خودم كسي شده ام و دستور ميدهم سايبان مغازه ات را خراب كنند . از آن به بعد به كسي كه در خواست و دستور نسنجيده اي بدهد ، ميگويند « هر وقت كسي شدي ، بگو خراب كنند »
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ] [ ۰۵:۴۱:۰۸ ] [ اكبر اعلمي ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |