جعفر آباد
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 0
دیروز : 0
افراد آنلاین : 2
همه : 0
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

داستان پند آموز گاو شتر و قوچ و يك دسته علف كامل بسيار خواندني هست در ادامه مي توانيد بخوانيد. 

 

شتري با گاوي و قوچي در راهي مي‌رفتند. يك دسته علف شيرين و خوشمزه پيش راه انها پيدا شد. قوچ گفت: اين علف خيلي ناچيز هست. اگر آنرا بين خود قسمت كنيم هيچ كدام سير نمي‌شويم. بهتر هست كه توافق كنيم هركس كه عمر بيشتري دارد او علف را بخورد.زيرا احترام بزرگان واجب هست.

 

حالا هركدام تاريخ زندگي خودرا مي‌گوييم هركس بزرگ‌تر باشد علف را بخورد. اول قوچ آغاز كرد و گفت: من با قوچي كه حضرت ابراهيم به جاي حضرت اسماعيل در مكه قرباني كرد در يك چراگاه بودم. گاو گفت: اما من از تو پيرترم، چون من جفت گاوي هستم كه حضرت آدم زمين رابا آن ها شخم مي‌زد.

 

شتر كه به دروغهاي شاخدار اين دو دوست خود گوش مي‌داد، بدون سر و صدا سرش را پايين آورد و دستة علف رابه دندان گرفت و سرش را بالا برد ودر هوا آغاز كرد به خوردن.

 

دوستانش انتقاد كردند. او پس از اينكه علف را خورد گفت: من نيازي به گفتن تاريخ زندگي خود ندارم. از پيكر بزرگ و اين گردن دراز من چرا نمي‌فهميد كه من از شما بزرگترم. هر خردمندي اين را مي‌فهمد. اگر شما خردمند باشيد نيازي به ارائة اسناد و مدارك تاريخي نيست.

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ] [ ۰۵:۴۲:۲۶ ] [ اكبر اعلمي ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب